درسادرسا، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 18 روز سن داره

گل گل مامان

شب زنده داریهای درسای مامان

 بخاطر ماه  رمضون ساعت خواب فرشته  مامان خیلی بهم خورده . زودتر از ١ - ١.٥ نمی خوابه ولی دیشب خانومی تا سحر بیدار بود. امروز حسابی حالم گرفته شده تقریباً ٢.٥ ساعت خوابیدم فقط بعد از سحر . شبا که می خواد بخوابه اول از همه که می گه مامان جیش دارم !!!!!! بعد از دو بار رفت و برگشت تازه یادش می یاد که هنوزم ... داره که با اصرار من که می گم نداری مامان بخواب . می گه : الکی گفتم !!! تازه اون موقع سراغ  پیشی و هاپوی  همسایه ها رو میگیره.    بعد اوضاع و احوال کل قوم و خویش هارو !! بعدش که می بینه کاریش نمی شه کرد و باید بخوابیم می گه مامان سوسن خانوم بذار !!!! اگه نشد عکسهای گوشی رو ب...
30 مرداد 1390

شيطون تر از پسرها

درسا خانوم الان ديگه يادگرفته از راه كه مي رسم اول از همه مياد جلو و مي گه سلام مامان خسته نباشي ! البته قبل از خودم كيفم براش مهمه !!! چي خريدي ؟ بستني خريدي ؟     تازه صداي زنگ موبايلم وفتي بابايي تماس مي گيره رو مي شناسه . خودش گوشي رو بر مي داره . ديشب به باباش مي گفت :  باب سسسسسلاااااااااااااااااااااااااام !  پول بده خريد كنم !!!!!!! بستني بخرم ، لباس بخرم ، ژله بخرم ، اسبازي بخرم و.... اصلاً دلش نمي خواد بخوابه . شبها خيلي مشكل داريم چون خانوم طلا تازه يادش مياد كه خونه تك تك حيوونهارو بپرسه  !!! مامان پيشي كجاست ؟ گاوه كجاست ؟ جوجو كجاست ؟ خوب كه همه رو مي پرسه شروع مي كنه !...
16 مرداد 1390

شهربازی 10/05/90

دیشب با گل مامان رفته بودیم شهربازی البته برای گل مامان فقط به اندازه بازی با بادباک بود ولی خانوم برا همونم کلی گریه می کرد که برای کیا هم بخر!!! اینم یه عکس با بادکنکش   ...
11 مرداد 1390

درسا جونم دیگه به نمی خوره

درسای مامان خانوم شده از ٧ام مرداد ماه ٩٠ دیگه به نمی خوره  جالب اینه که نا خواسته مصادف شده با ١٠ام مرداد که روز جهانی شیر مادر البته هنوز نی نی مامان شیشه دوست داره ولی خانوم من دیگه خودش غذا می خوره  مامان جون خیلی کمکمون کرد . امیدوارم زیاد اذیت نشی فرشته خوشگلم   ...
11 مرداد 1390

اولين مسافرت گل مامان

عزیز دلم تقریباً یه ماهه بودی که اولین سفرت رو تجربه کردی باهم رفتیم  عروسی ساناز جون البته مثل همیشه بدون بابایی ( آخه بابایی کشتی بود) اینم عکست تو آخرین روز مسافرت احتمالا ٢٥ یا ٢٦ ام مهرماه ١٣٨٨ با موبایل گرفتم براهمون اینطوری شده والا تو خیلی هم نازی مامانم   ...
9 مرداد 1390

اولین سرماخوردگی

تقریباً‌٤٠ روزه بودی که سرما خوردی به من خیلی سخت گذشت همش گریه می کردم ولی خدارو شکر پیش یه آقا دکتری رفتیم که گفت خوبه خوب می شی تازه قبلش مجبور شدم از سینه ات هم عکس بگیرم خلاصه بدون بابایی همه این روزها به من و شما سخت می گذشت گلم   این عکس اوج مریضی ات رو نشون می ده چشمای ماهت قرمز شده بود آخی همش ٤- ٣ کیلو بودی !!!!   ...
9 مرداد 1390

مسافرت رباط 90 / 04 /30

انيم يه عكس با ببعي ! رباط اسم روستای باباجونه اونجا وقتی محصول نخود برداشت می شه سر زمین نخودهارو با ساقه تو آتیش می ریزن و بعد خاکسترهاش رو روی زمین پخش می کنن و دونه های نخود رو که هنوز تو پوسته هستندپوست کنده و می خورن . که به این کار و نخود حاصلش تو اصطلاح محلی می گن " قره خرمان " این عکستم نتیجه خوردن قره خرمانه   ...
9 مرداد 1390